در این نشست حجتالاسلام داعی نژاد ضمن تبیین مفهوم هرمنوتیک به بررسی ابعاد مختلف و نظریات متفاوت پیرامون آن پرداخت، که متن کامل سخنرانی وی از سوی سرویس علمی- فرهنگی مرکز خبر حوزه، تقدیم میشود.
«هرمنوتیک چیست؟»
هرمنوتیک یعنی منطق و روشی برای فهمیدن متن دین.
«مباحث مرتبط با هرمنوتیک»
مباحثی که با مبحث هرمنوتیک ارتباط مستقیم دارند، شامل: «چرا این بحث بوجود آمد»، «چه زمانی بوجود آمد»، «چه کسانی در مورد آن (اثباتا و نفیا) اظهار نظر کردهاند» و «چه کسانی در به وجود آمدنش دخالت داشتهاند»، میباشد.
«زمان بوجود آمدن هرمنوتیک»
در قرن هفدهم شخصی به نام دانهاور، (1654م) اولین شخصیتی است که واژه هرمنوتیک را به کاربرد و کتابی به نام «هرمنوتیک قدسی» نگاشت.
«آیا قبل از قرن هفدهم این بحث مطرح بوده است؟»
روشهایی که درباره فهم متون دینی باید استفاده شود، در زمان پیامبر(ص) نیز بوده است البته غربیها هم، میتوانند ادعا کنند که در یونان باستان، سقراط، ارسطو و افلاطون، نیز این موضوع را ذکر کردهاند، اما آنچه مد نظر میباشد این است که آنها از واژه هرمنوتیک، استفاده نکردهاند.
«چرا بحث هرمنوتیک بوجود آمد؟»
در دنیای غرب، مثل دنیای اسلام، متن دینی از جایگاه والایی برخوردار میباشد، هر چند نگاه آنها به دین مثل نگاه ما نیست ما معتقدیم متن دینی از منبع الهی نازل شده و عیناً به دست ما رسیده است ولی غربیها، این عقیده را ندارند و در این مبحث به چند دسته، تقسیم میشوند:
بعضیها معتقدند که کتاب مقدس آنها، دست نوشته حواریون حضرت عیسی(ع) است و یا اینکه معتقدند مولفین انجیل چون در فضای مقدسی زندگی کردهاند متن مقدسی را نوشتهاند.
کلیسای غرب، تفسیر کتاب مقدس را فقط، از آن خود میدانست و هیچ کس حق نداشت در مورد کتاب مقدس، تفسیری را ارائه دهد. این تفکر در دنیای غرب مخالفانی پیدا کرد، عدهای از مخالفان در واقع، کسانی بودند که نهضت اصلاح دینی را در دنیای غرب، کلید زدند اشخاصی مثل لوتر و کالون. هماکنون نیز فیلسوفان غربی با این اعتقاد کلیسا به مخالفت برخاستهاند که «نه، بخشیدن گناه در قبال پول گرفتن کار درستی است و نه اینکه تفسیر متن دینی، در اختیار کلیسا، قرار گیرد». وقتی این قول را مطرح کردند به این نتیجه رسیدند که برای هدفمند کردن تفسیر از کتاب مقدس به روش و مقدماتی نیاز هست تا تفسیر صحیحی از کتاب مقدس داشته باشند.
«اولین کتاب روشهای فهم دین»
در قرن شانزدهم میلادی (1567م) شخصی به نام آقای ماتیوس، کتاب «مفتاح نصوص مقدسه» را نوشت که کلید تفسیر متن کتاب مقدس میباشد با اینکه آقای ماتیوس، قبل از آقای دان هاور بوده است، اما از واژه هرمنوتیک در این کتاب، استفاده نکرده است.
«مثالی برای هرمنوتیک خاص و هرمنوتیک عام»
مباحث هرمنوتیک در ابتدا، به صورت ضوابط خاص و بعدا به شکل ضوابط عام مطرحشده است ضوابط خاص ضوابطی است که اگر فلان دانشگاه میخواهد موفق باشد باید این ضوابط و قانون را عملی کند و ضوابط عام به ضوابطی گفته میشود، مثلا اگر تمام موسسات آموزش عالی (در هر زمان، در هر مکان و با هر شرایط و مخاطبی) بخواهند موفق شوند، باید این ضوابط را رعایت کنند، هر منوتیک خاص و عام، همین تعریف را به دنبال دارد.
«تعریف هرمنوتیک خاص و عام»
زمانی که عدهای با کلیسا، درباره عدم اختصاص فهم دین به کلیسا، اختلاف کردند، در پی تدوین ضابطهای برای فهم کتاب مقدس برآمدند و این ضابطه مدون، چون در بردارنده تمام ضوابط، از جمله ضوابط حقوق و ادبی نبود به هرمنوتیک خاص نام گرفت.
تدوین کننده هرمنوتیک خاص دان هاور و یوهان ژانباخ میباشند که به ترتیب کتابهای «هرمنوتیک قدسی و نهادهای هرمنوتیک قدسی» را تالیف کردهاند.
بعد از شکلگیری هرمنوتیک خاص، قواعد فهمی گستردهای تدوین شد، که زیر بنای هرمنوتیک عام را تشکیل داد تدوین کننده هرمنوتیک عام، شخصی به نام کلادنیوس میباشد که کتابی به نام «تفسیر صحیح گفتارها» را نگاشته است.
بعد از کلادنیوس، کتابهایی که در باب علوم انسانی (حقوق، سیاست و دین) نوشته میشود دارای یک قواعد و ضوابط کلی در فهم متن دین میباشد.
البته لازم به ذکر است با اینکه کلادنیوس هرمنوتیک عام را کلید زده است ولی همه، هرمنوتیک عام را با نام شلایر ماخر (1834-1768) میشناسند.
«آیا ممکن است، در فهم متون مقدس ما (قرآن و روایات) ضوابط هرمنوتیکی را طراحی کرد؟»
جواب مثبت میباشد، البته در اسلام کلمه هرمنوتیک وجود نداشته است ولی ما مباحثی به اسم مباحث الفاظ داریم که معنای لفظ را برای ما تعریف میکند، یا اصول فقه که در فهم فقه و درایةالحدیث که دقت در معنا یا حدیث را برای ما روشن میسازد.
«نیاز به هرمنوتیک اسلام، آری یا خیر؟»
جهان امروز چیزی را به نام هرمنوتیک برای خودش طراحی کرده است اگر قرار باشد ما با جهان غرب گفت و گو کنیم و سخن حق خودمان را بر آنها ثابت کنیم باید ببینیم که هرمنوتیک اسلامی چه نوع هرمنوتیکی است و چه قواعدی را مطرح میکند، آیا هرمنوتیک اسلامی، شلایر ماخر را تایید میکند یا گادامر را؟
البته ممکن است گفته شود، چرا ما از کلمه هرمنوتیک، استفاده کنیم، ما همان قواعد خود را «درایه، تفسیر، مباحث الفاظ و اصول فقه» عنوان کنیم و با آن قواعد، با آنها گفت و گو کنیم.
البته باید پیشینه علوم گذشته خودمان را داشته باشیم ولی نیاز هست که، زبان روز را نیز داشته باشیم اگر کتابهای شهید مطهری را با کتاب کشفالمراد مقایسه کنیم این تفاوت را بهتر میبینیم.
«مدیریت در حرکت علم»
علم، همیشه در حرکت میباشد مهم این است که ما در حرکت این علم هضم نشویم و نقش فعال داشته باشیم، حرکت را مدیریت کنیم.
همانطور که هرمنوتیک خاص و عام، در دنیای غرب بوجود آمد، در شرق و در اسلام نیز دیدگاه هرمنوتیکی وجود دارد البته دیدگاه هرمنوتیکی ما، یا تفسیری یا درایهای و یا مبحث الفاظ میباشد.
«رویکرد منفی در هرمنوتیک»
بعضی کلمات، بار منفی دارند که نباید استفاده شوند مثل شریک الباری تعالی نمیشود گفت که شریک باری تعالی خوب وجود دارد و یا این که بگوییم یا شیطان، خوب هست.
بعضی از کلمات لازمه منفی ندارند ولی در بستر منفی متولد شدهاند و اگر در موقعیتهای خوب استفاده شوند، آن بار منفی از بین میرود.
هرمنوتیک واژهای نیست که بار منفی داشته باشد ولی رویکردهای منفی در هرمنوتیک شکل گرفته است که مخرب میباشد و باید آن رویکردها را کنار زد.
«متن محوری یا مفسر محوری در هرمنوتیک»
قبل از شلایر ماخر، معتقد بودند که هرمنوتیک (منطق فهم) برای جایی لازم هست که متن مقدس، دارای مشکل باشد به عبارتی و اژه مبهمی در متن باشد که به راحتی نتوان معنای آن را به دست آورد یعنی هرمنوتیک را برای حل مشکل متن، لازم میدیدند ولی شلایر ماخر، هرمنوتیک را فقط، برای متن به کار نبرد و گفت برای خوانندگان متن هم، هرمنوتیک لازم هست (منطق فهم، هم برای متن مقدس و هم برای خواننده متن).
«چرا شلایر ماخر این سخن را گفت»
چونکه قبل از شلایر ماخر، معتقد بودند که خواننده و مفسر، توانایی فهم متن مقدس را دارد یعنی مشکل در مفسر نیست، بلکه مشکل در متن هست، اصل را بر صحت فهم از جانب مفسر قرار میدادند امام شلایر ماخر گفت که اصل بر سوء فهم از متن مقدس است، الا ما ثبت بالدلیل 0یعنی درک شخص از متن درست نیست، مگر اینکه دلیل بر خلاف آن اقامه شود).
«هرمنوتیک مدرن»
بعد از شلایر ماخر، وقتی میخواهند، از متن مقدس استفاده کنند از قواعد خاصی استفاده میکنند و لذا یک اصطلاحی جدید در دنیای غرب به نام «هرمنوتیک مدرن» شکل گرفت و موسس آن شلایر ماخر میباشد.
در طول تاریخ غرب، هیچ کس نگفته است ما بد میفهمیم، همه میگفتند: بعضی از قسمتهای کتاب مقدس پیچیده است.
90 درصد علت بوجود آمدن هرمنوتیک مدرن، بر محوریت اصالت سوء فهم پایهریزی شده است و لذا، اسم هرمنوتیک قبل از شلایر ماخر را، «هرمنوتیک کلاسیک یا قدیمی» گذاشتند و هرمنوتیک بعد از شلایر ماخر را «هرمنوتیک مدرن» نام نهادند.
«آیا در دنیای اسلام، اصل بر سوء فهم است یا بر صحت فهم»
«مقدمه»
شهید مطهری میگوید: گاهی شبهه باعث میشود مکتب حق به جلو حرکت کند و پیش برود. یا ملاصدرا میگوید: حرکت جوهری و قضیه «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا را من کشف کردم و این شبهه را مطرح کردم و این که من چقدر موفق شدم، به خواننده بر میگردد که داوری کند و تلاش من این بودکه قرآن، عترت، فلسفه، کلام و عرفان را به هم نزدیک کنم.
«نتیجه اصل قرار دادن سو فهم یا صحت فهم در کجا ظاهر میشود؟»
نتیجهاش در دقت مطلب برای خود مفسر و در دقت داوری ما، ظاهر میشود.
یعنی اگر، مفسر، اصل را بر سوء فهم، قرار دهد با احتیاط عمل میکند مثل رانندهای که احساس میکند زمین لغزنده هست و آرام رانندگی میکند این اثر برای خود شخص ملموس و مؤثر است.
اما ثمرهاش برای ما، در داوری اقوال اصولیون ظاهر میشود، یعنی اینکه، ما از همان ابتدا قول مدعی را قبول نمیکنیم مگر اینکه شواهد و قرائتی را به عنوان دلیل، مطرح کند.
«قواعد اصولی ما چه میگویند!»
البته ممکن است، ما در مبانی خود، اصل را بر صحت فهم، قرار دهیم و معتقد باشیم به اینکه اصل در استعداد انسانی، این است که خداوند، این توانایی را به انسان داده است که وقتی حرفی را میشنود و میخواند، بفهمد، مگر جایی که خودش توقف میکند و احتیاط میکند، یا جایی که دیگری او را متوقف میکند و سوال مطرح میکند. حال آن کسی که شبهه را مطرح کرده است، در قواعد اصولی ما نیز این نکته عنوان شده است که اقتضای قاعده تکلم این است که منظور متکلم، همان است که میگوید اگر منظوری غیر آن را داشت، قرینهای نصب میکرد پس چون قرینه حالیه و مقالیه وجود ندارد پس مراد متکلم همان چیزی است که بر زبان جاری میکند.
«چه کسی معنای متن را شکل میدهد؟»
تحول دیگری که در دنیای هر منوتیک به وجود آمد این است، حال که ما می خواهیم متن را بفهمیم، معنای متن را چه کسی شکل میدهد، یا به عبارتی معنای متن، مال کیست؟
همین مساله باعث شده که دو دیدگاه ظهور پیدا کند:
کلید این دیدگاه را هایگل زد و ثمره و نتیجهاش را آقای گادامر، مطرح کرد.
قبل از آقای گادامر و هایگل، میگفتند که معنا را مولف متن شکل میدهد و معتقد به مولف محوری بودند؛ یعنی ما باید دنبال این باشیم که نویسنده کتاب، چه میگوید، خداوند در این آیه چه میخواهد بگوید و من باید دنبال قصد مولف باشم.
آقای گادامر گفت که: من مولف محوری را قبول ندارم، آن چیزی که اصل است، مفسر محوری می باشد (یعنی مؤلف متن، حرفی را زد و رفت. ما باید دنبال معنایی باشیم که مفسر ارائه میدهد، به عبارتی روشنتر همان کسی که معتقد به مؤلفمحوری است، اگر کتاب مقدس را به دست او بدهی تفسیر خودش را از متن ارائه میدهد).
«هرمنوتیک فلسفی»
گادامر گفت: همه دنبال معنای مفسر هستند و این سخن او باعث به وجودآمدن هرمنوتیک فلسفی شد.
«علت نامگذاری هرمنوتیک فلسفی»
گادامر گفت که: وقتی متن کتاب، به دست انسان داده شود، حرف خودش را از متن دین ارائه میدهد، یعنی گادامر، قضیه را وجودی کرد و از قالب دستورالعمل بیرون آورد.
«نظر اسلام درباره مؤلفمحوری و مفسرمحوری»
آیات و روایات، ما را دعوت میکنند که سخن خدا را گوش کنید و به آن عمل کنید. آیات قرآن بیان می کنند که خدا برای شما دستوراتی فرستاده است. ممکن است در آیات قرآن متشابهات هم باشند، ولی محکمات نیز وجود دارند. به محکمات عمل کنید واگر به آیات متشابهی برخورد کردید، با غنای محکمات، آیات متشابه را حل کنید.
«سیر تحول هرمنوتیک تا این قسمت از بحث»
ابتدا هرمنوتیک کلاسیک شکل گرفت و بعد از آن هرمنوتیک مدرن به وجود آمد.
هرمنوتیک مدرن به دوشاخه تقسیم شد. یکی هرمنوتیک مدرن فلسفی هایگل و گادامر است و دیگری هرمنوتیک مدرن غیرفلسفی شلایر ماخر میباشد.
«تحول بعدی در هرمنوتیک (پسامدرن)»
تحول دیگری در هرمنوتیک، به وجود آمد و اسم آن را به هرمنوتیک پسامدرن ( بعد از مدرن) نام گذاشتند، یعنی بعد از این افراد، کسانی پیدا شدند که هرمنوتیک فلسفی را نقد کردند، ناقدان هرمنوتیک فلسفی، به نام هرمنوتیک پسامدرن شناخته شدند.
«سخن کلی هرمنوتیک پسامدرن»
بنیان گذاران هرمنوتیک پسامدرن معتقدند که قول کسانی که مفسر محوری را اصل قرار دادند، اشتباه است. قول مشترکی را ارائه میدهند.
«بیان قول مشترک هرمنوتیک پسامدرن»
پسامدرن میگویند: مفسر محوری در علوم تاریخی صحیح است اما در علوم اجتماعی اشتباه است، بلکه بالاتر بگوییم، در علوم تاریخی که می گوییم درست است، فقط طبق نظریه ما درست است!
ما به نزدیک کردن خود با دنیای نویسنده، حتی در علوم تاریخی، میتوانیم حرف نویسنده را بفهمیم، چون که خواننده میتواند خود را به دنیای نویسنده نزدیک کند.
شاید این سخن پسامدرنیها، شبیه سخن ما باشد که معتقدیم، خداوند به زبان ناب سخن گفته است، پس ما هم بر اساس ضوابط ناب میتوانیم قرآن را بفهمیم، البته قرآن معارف بلندی هم دارد که آن را به اهلش داده است که باید به اهل آن رجوع کرد، تا آن را فهمید.
هابرماس از بنیانگذاران هرمنوتیک پسامدرن گفت: سخن آقای گادامر، در علوم اجتماعی اساساً اشتباه است چون در علوم اجتماعی تفکر نقدی حاکم است، البته ممکن است این قول را ما قبول نکنیم و بگوییم علوم تاریخی و غیر تاریخی نداریم در همه جا انسان توانایی دارد به معنای نویسنده نزدیک شود و حرف مؤلف را بفهمد.
«تفکر نقدی چیست؟»
تفکر نقدی، یعنی عقل انسان میتواند نوشتهای را تحلیل کند و مطلب را به دست بیاورد که مراد نویسنده چه بوده است . عقل انسانها یک ضوابط مشترکی دارند و قضایا را تحلیل میکنند.
پلریکو فرانسوی حرف جدیدی زد و گفت: نه مؤلفمحوری و نه مفسرمحوری بلکه متنمحوری، ملاک است. این کتاب است که به ما می گوید معنای من چیست، چون که کتاب از نشانهها و قالبهای زبانی استفاده کرده است.
البته ممکن است ما این قول او را قبول نداشته باشیم و مؤلف محور باشیم، یعنی این کتاب را یک نویسنده ای نوشته است که میخواهد معنایی را به ما برساند و ممکن است ما به تنهایی نتوانیم این معنا را از متن کتاب به دست بیاوریم و در نتیجه از قرائن لُبّیه و لفظیه جانبی، کمک می گیریم تا معنای مراد مؤلف را بفهمیم.
پسامدرن که ناقد گادامر است، اقوال مختلفی دارد، هابرماس، ریکور، ایمیلیوبِتی و از افرادی هستند که فلسفه گادامر را نقد کردهاند و اقوالی در هرمنوتیک پسامدرن ارائه دادهاند.
ایمیلیوبتی مثل شلایرماخر قائل به هرمنوتیک عینیگرا هست یعنی مؤلف محور هستند.
«عینیگرا و نسبیگرا یعنی چه؟»
عینیگرا در مقابل «ذهنیگرا» نیست. عینیگرا در این جا، مقابل نسبیگرا میباشد. مهمترین نکته عینیگراها این است که چون «مؤلف محور» هستند عینیگرا هستند، چون معتقدند که متن معنایی دارد که مؤلف به آن داده است، ما هم میتوانیم آن معنا را به دست بیاوریم و بگوییم خدا در قرآن این را فرموده است. به این افراد «عینیگرا» گفته میشود.
اما نسبیگراها، کسانی هستند که میگویند هر خوانندهای یک نوع، از متن را میفهمد. عارف یک نوع از متن را میفهمد و فلیسوف نوعی دیگر. هیچ کس هم نمیگوید فهم من درست است چون نه، متنمحور است و نه مؤلفمحور، بلکه مفسرمحور است.
در مؤلفمحوری میتوان از تمام قرائن خارجی برای فهم متن استفاده کرد و معنا را کشف کرد ولی در متن محوری نمیتوان از قرائن خارجی برای فهم متن استفاده کرد و در نتیجه اختلاف در فهم متن به وجود میآید.
«کدامیک صحیح است، عینیگرا یا نسبیگرا»
اگر کسی در دنیای اسلام از ما سؤال کند که آیا عینیگرا هستید یا نسبیگرا، قطعاً خواهیم گفت عینیگرا هستیم، یعنی ما معتقد هستیم که اولاً باید معنای مقصود مؤلف را دنبال کرد، ثانیاً معتقد هستیم که میتوان معنای مقصود مؤلف را به دست آورد. البته ممکن است اشخاصی مثل: شلایر ماخر، بتی و یا هرکس دیگری که عینیگرا هستند، برای دستیابی به مقصود مؤلف یک فرایند خاصی را دنبال کنند و دیگری فرایند متفاوت با آنان را لحاظ کند.
در نتیجه همه عینیگرا هستند ولی در منطق فهم برای رسیدن به معنای متن متفاوت با همدیگر عمل میکنند.
«منطق فهم قرآن و روایات»
بخشی از فهم حقائق دین توسط قرآن و روایات بیان شده است و بخشی به عهده خود ما است که از طریق علم و تجربه به دست میآید و باید بررسی کرد که با چه منطقی باید به آن دست یافت.
در گذشته اگر می خواستیم مبانی کلامی اجتهاد را بنویسیم بحث اصول و ضوابط آن را مطرح میکردیم، اما امروزه مباحث زبان شناسی جزء مقدمات اجتهاد قرار داده شده است یعنی اجتهاد یک سلسله معارف کلامی دارد که مجتهد باید موقعیت خود را مشخص کند، بعد در مباحث، اجتهاد کند و اسم آن را مباحث زبانشناسی نام نهادهاند.
در قرآن نیز مباحث هرمنوتیکی وجود دارد مثل این آیه از قرآن کریم: «هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ»، ﴿آیه 7، سوره آل عمران﴾؛ قرآن معتقد است همه آیات متشابه نیست، همه آن سوء فهم نیست، بخشی از آن، جزء محکمات و بخشی از آن بدیهی و واضح میباشد.